برای رد ضرورت تفسیر علمی قرآن و اثبات بیاعتبار بودن این روش به دلیلهای زیر استناد شده است:
1 - قرآن برای بیان احکام و مسایل تعبدی و آن چه به آخرت مربوط است، نازل شده و برای بیان علوم نیامده است و آیات شریفه هم که ظهور در این مطلب دارد مانند: نزلنا علیک الکتاب نبیانا لکل شیء (1) و ما فرطنا فی الکتاب من شیء (2) مربوط به تعبد و تکلیف است، بلکه منظور از کتاب در آیه دوم لوح محفوظ است . (3)
2 - تمام علوم در قرآن وجود داشته باشد، اصحاب پیامبر اکرمصلی الله علیه وآله و تابعان آن را متذکر میشدند، در حالی که کسی از آنان این مطلب را ادعا نکرده است . پس وجود همه علوم در قرآن اثبات نمیشود (4) .
3 - علوم تجربی قطعی نیست و نظریههای آنها متزلزل است و بعد از مدتی تغییر مییابد و صحیح نیست که قرآن را با علوم متزلزل و غیر قطعی تفسیر کنیم; زیرا بعد از مدتی که آن نظریهها تغییر کند، مردم در مورد بیانات قرآنی شک میکنند و ایمان آنان متزلزل میشود .
4 - تفسیر علمی در بسیاری موارد به تفسیر به رای منجر میشود; زیرا افرادی که در صدد تفسیر علمی قرآن هستند، به دلایل متعدد، دچار این مساله میشوند که عبارتاند از:
الف: بعضی افراد تخصص کافی در قرآن و تفسیر آن ندارد و بدون داشتن شرایط یک مفسر، اقدام به تفسیر علمی قرآن میکنند و این یکی از مواردی است که افراد به دام تفسیر به رای میافتند .
ب: ممکن استبعضی افراد مغرض با استفاده از آیات علمی قرآن، بخواهند نظریههای خود را ثابت کنند که گاهی این نظریهها انحرافی و حتی الحادی است، ولی این کار را با استفاده از تفسیر علمی انجام میدهند که از مصداقهای بارز تفسیر به رای است .
5 - تفسیر علمی، به مادیگری و دهریگری (اصالت طبیعت و ماده، و نفی خدا) منجر میشود . چنان که بعضی از ملحدان و منکران خدا و گروههای انحرافی که دارای چهره نفاق بودند، با تفسیر آیات علمی، نظریههای خود را اثبات میکردند و جوانان را به طرف الحاد فرا میخواندند .
6 . تفسیر علمی قرآن به تاویل غیر جایز منتهی میشود . چنان که بعضی افراد برای تفسیر علمی قرآن، از حدود ظواهر الفاظ و آیات میگذرند و هر یک از آیات را که با یک نظریه، یا قانون علمی (که مورد نظر آنهاست) منافات و تعارض دارد، تاویل میکنند تا بتوانند آن نظریه را به قرآن نسبت دهند (5) .
7 - تفسیر علمی، امری ذوقی است و هیچ معیار مشخصی ندارد و نمیتوان قرآن را با چیزی که معیار ندارد، تفسیر کنیم; زیرا هر کس طبق میل و ذوق خود به تفسیر آیات میپردازد و به این ترتیب تفسیر از طریق صحیح خارج میشود .
8 - تفسیر علمی قرآن و آوردن مطالب علمی زیاد، در لابهلای تفسیر قرآن، موجب میشود که مقصد اصلی قرآن که تربیت، تزکیه و هدایت است، فراموش شود . چنان که بعضی از تفسیرهای جدید مانند طنطاوی این گونه عمل کردهاند .
9 - قرآن کتاب هدایت، نور و بیان است، ولی اگر تفسیر علمی کنیم، موجب میشود که قرآن در تفسیر خود، محتاج غیر شود و به جای این که بیان و نور باشد، از دیگران نور، بیان و هدایت طلب کند . در حالی که غیر قرآن محل اختلاف است و مرجع و پناهگاهی ندارد تا هنگام اختلاف، نجات یابد . پس نمیتواند هدایت کننده باشد .
10 - تفسیر علمی موجب میشود که حقایق قرآنی مجاز شود و معانی اصلی خود را از دستبدهد و قرآن بر اساس لغت عرب صدر اسلام معنا نشود . پس تفسیر علمی صحیح نیست .
دکتر ذهبی در این باره نوشته است: «از نظر لغوی تفسیر علمی معقول نیست; زیرا الفاظ در طول قرون و اعصار، معنایشان تغییر میکند و معانی لغوی، شرعی و اصطلاحی پدید میآید و بسیاری از این معانی جدید است و در صدر اسلام نبوده است . با این حال، آیا میتواند معقول باشد که خداوند با همان الفاظ، این معانی را که نسلهای بعد، پیدا شده اراده کرده باشد؟ این مطلب را کسی قبول نمیکند مگر آن که عقل خود را انکار نماید . (6)
11 - اگر تفسیر علمی را بپذیریم، بلاغت قرآن مخدوش میشود; زیرا بلاغت عبارت از مطابقت کلام، با مقتضای حال است در حالی که طبق تفسیر علمی باید بگوییم که خداوند، معانی و مفاهیمی را که از الفاظ قرآن اراده کرده، اعراب به آن معانی جاهل بودهاند و این موجب میشود که یکی از خصایص مهم قرآن (بلاغت و مراعات حال مخاطب را) از آن سلب کنیم (7) .
12 - راههای زیادی، برای اثبات اعجاز قرآن وجود دارد . بنابر این، از اعجاز علمی با این پیامدها بی نیاز است (8) .
13 - تفسیر علمی، با اعجاز قرآن و تحدی آن منافات دارد; زیرا قرآن خطاب به عربهای صدر اسلام که اغلب خواندن و نوشتن نمیدانستند، میگوید:
«اگر میتوانید سورهای مانند قرآن بیاورید» اگر بنا باشد قرآن مطالب و کشفیات عالی علمی را بیان کند، مسلم است که مردم آن زمان، به دلیل عدم پیشرفت علمی، از آوردن مثل قرآن، عاجز بودهاند . با این مبنا تحدی قرآن باطل شود; چرا که اگر مردم پیشرفت علمی داشتند، شاید میتوانستند مانند قرآن را بیاورند . از این رو کسانی که همه علوم را به قرآن نسبت میدهند، توجه ندارند که اعجاز تحدی قرآن را باطل کردهاند، در حالی که قصد آنان این بوده که اعجاز قرآن را اثبات کنند .
در مورد دلیل اول میگوییم این که قرآن برای بیان مسایل آخرت و احکام آمده باشد، با این مطلب که قرآن بعضی مطالب علمی را قبل از کشف آن به وسیله علوم تجربی، خبر داده باشد، منافاتی ندارد، بلکه دلیل عظمت قرآن و علم غیب نازل کننده آن است .
هدف اصلی قرآن، بیان علوم طبیعی و ذکر فرمولهای فیزیک، شیمی و امثال آنها نیست، ولی میتوان گفت که قرآن اشارات علمی دارد که در راستای اهداف هدایتی و تربیتی خود از آنها استفاده کرده است . اگر قرآن تنها برای بیان احکام وسایل تعبدی آن چه به آخرت مربوط است، پس مثالهای علمی قرآن و مطالب آنها چه میشود؟ آیا آنها از قرآن نیست و احتیاج به تفسیر ندارد؟
علاوه بر آن، نظر شاطبی، رد استخراج همه علوم از قرآن (یک قسم خاص تفسیر علمی) است که این مطلب صحیحی است و ما هم این قسم از تفسیر علمی را صحیح نمیدانیم .
دلیل دوم مخالفان نیز ناظر به وجود همه علوم بشری در قرآن و استخراج آنها از قرآن است که این مطلب مردود است و ناظر به قسم خاصی از تفسیر علمی (یعنی استخراج علوم از قرآن) است .
دلیل سوم از یک جهت صحیح و از جهتی غیر صحیح به نظر میرسد . اگر قرآن را با نظریهها ثابت نشده علمی تفسیر کنیم، همین اشکال راهیابی تضاد علوم در قرآن (تردید در ایمان مردم و) . . . به وجود میآید، ولی اگر قرآن را با علوم تجربی قطعی تفسیر کنیم، این اشکال به وجود نمیآید .
دلیل چهارم و پنجم به صورت جزئی (موجبه جزئیه) صحیح است . یعنی در بعضی موارد، افراد با حسن نیتیا سوء نیت دچار تفسیر به رای میشوند و یا از تفسیر علمی سوء استفاده میکنند و به کژ راهه میروند و خود را مستحق آتش الهی میسازند . اما تفسیر علمی همیشه این گونه نیست، بلکه اگر فردی با دارا بودن شرایط یک مفسر قرآن و با رعایت ضوابط تفسیر معتبر، آیهای از قرآن که ظاهر آن، با یک مطلب قطعی علمی موافق است، تفسیر کند، نه تنها تفسیر به رای نیست، بلکه موجب روشن شدن مفهوم و تفسیر آیه نیز میشود به عبارت دیگر، این اشکال به مفسر است نه روش تفسیری . یعنی کسانی که تفسیر قرآن به قرآن یا تفسیر روایی نیز میکنند ممکن است گرفتار تفسیر به رای شوند ولی این مطلب موجب محکومیت روش تفسیر قرآن به قرآن یا تفسیر روایی نمیشود، بلکه خطای مفسر را اثبات میکند .
دلیل ششم (به صورت موجبه جزئیه) در بعضی موارد صحیح است . یعنی بعضی افراد ممکن استبدون قرینه نقلی یا عقلی، به تاویل آیات قرآن بپردازند، تا نظریههای مورد قبول خود را بر قرآن تحمیل کنند و این خطای افراد است . یعنی اگر تاویل (ارجاع لفظ به معنای خلاف ظاهر) با داشتن قرینه قطعی باشد، اشکال ندارد و اگر بدون قرینه قطعی باشد، صحیح نیست، ولی در همه موارد، تفسیر علمی قرآن به تاویل غیر صحیح منجر نمیشود، بلکه اگر مفسر با رعایت ضوابط تفسیر معتبر، آیهای از قرآن را، با مطلب قطعی علمی تفسیر کند و از تاویل ناصواب بپرهیزد، نه تنها اشکالی پدید نمیآید، بلکه معنای آیه و تفسیر آن روشن میشود و همین طور است اگر با قرینه قطعی، تاویل صحیح کند (9) .
دلیل هفتم صحیح نیست; هر گاه یک مفسر با دارا بودن شرایط تفسیر و از کانال تفسیر معتبر (با رعایتشرایط تفسیر معتبر) اقدام به تفسیر علمی کند، نه تنها عمل ذوقی و بیملاک انجام نداده، بلکه به یکی از طریق تفسیر عمل کرده و معانی قرآن را روشن ساخته است .
در مورد دلیل هشتم باید گفت که برخی مفسران در تفسیر علمی افراط کردهاند و از اهداف هدایتی و تربیتی قرآن غفلت کردهاند (همچون طنطاوی در الجواهر) ولی ممکن است در یک تفسیر قرآن، هم مطالب علمی آن بررسی شود و هم مقاصد عالی آن مانند هدایت، تربیت و . . . فراموش نشود . اگر مفسر، دچار خطا شود، دلیل خطا بودن شیوه تفسیری نخواهد بود، بلکه او افراط کرده است ولی تفسیر علمی، به نحو معتدل و همراه با استفاده از روشهای دیگر تفسیر و توجه به اهداف عالی قرآن بلا اشکال است .
دلیل نهم برای رد تفسیر علمی کافی به نظر نمیرسد; زیرا این که قرآن نور، هدایت و بیان است، با این مطلب که برای تفسیر آیهای، یا روشن کردن مفاد جملات آن (که برای ما روشن نیست) از علوم مختلف، مانند نحو، صرف، معانی بیان، اصول و مطالب قطعی علوم تجربی، کمک بگیریم، منافاتی ندارد و بدان معنا نیست که قرآن نور و هدایت نباشد; زیرا قرآن هدایت کننده است اما فهم ما ناقص است و ما به وسیله این علوم، از مطالب عالی قرآن بهرهمند میشویم . پس در حقیقت، ما به کمک گرفتن از علوم برای فهم قرآن، نیازمندیم و قرآن نیازمند چیزی نیست .
در موارد اختلاف در علوم نیز معیار ما خود قرآن است که هر چه موافق قرآن بود، صحیح و هر چه مخالف بود، باطل است .
دلیل دهم در مورد برخی انواع تفسیر علمی مانند استخراج و تحمیل و تطبیق نظریههای علمی بر قرآن، صادق است . برای مثال هنگامی که عبدالرزاق نوفل «نفس واحده» را به پروتون تفسیر میکند، معنای لغوی و اصطلاحی آیه خارج شده است و این روش صحیح نیست . اما در تفسیر علمی به صورت استخدام علوم در فهم قرآن این گونه نیست . برای مثال هنگامی که آیه «رفع السموات بغیر عمد ترونها» (10) عمد را به همان معنای ستون تفسیر میکنیم اما نیروی جاذبه یکی از مصداقهای آن است که علوم جدید کشف کرده است . یا الفاظ قرآنی (مثل زوجیت) با یافتههای علمی، کاملا موافق است و لازم نیست الفاظ را مجازی معنا کنیم .
در پاسخ دلیل یازدهم میتوان گفت: قرآن برای یک نسل خاصی، نازل نشده است و این که با مرور زمان، معانی و مصادیق تازهای از آیات قرآن فهمیده یا کشف شود و تفسیرها و تبیینهای جدیدی از آنها ارائه شود، دلیل عظمت قرآن است و این اوج بلاغت است که کسی طوری سخن گوید که هر کس و هر نسل به اندازه فهم و علم خود از آن برداشت کند . البته معانی الفاظ قرآن بر اساس همان لغت صد اسلام معنا میشود و معانی دیگری از الفاظ اراده نشده است، ولی آیا همه آیات قرآن و معانی بلند آن را عرب صدر اسلام متوجه میشد؟ مگر در مورد آیات اول سوره حدید و سوره توحید روایت نشده که معارف بلند آنها را مردم آخر الزمان میفهمند آیا برخی از صحابه نسبتبه لغات و تفسیر آیات با مشکل روبهرو نمیشدند و از پیامبر صلی الله علیه وآله و علی علیه السلام و ابن عباس نمیپرسیدند؟
در مورد دلیل دوازدهم میگوییم: این که راههای مختلفی برای اثبات اعجاز قرآن وجود دارد، مانع استفاده از طریق علمی، برای اثبات اعجاز قرآن نمیشود و اشکالی ندارد که با پیشرفت علم و آگاهی انسان، ابعاد تازهای از اعجاز قرآن برای ما معلوم شود .
دلیل سیزدهم مخالفان تفسیر علمی شبیه به یک مغالطه است; زیرا اعجاز علمی قرآن از صدر اسلام که مردم پیشرفت علمی نداشتند، تا امروز که مردم در اوج پیشرفت علمی هستند، پا برجاست و هنوز هم قرآن تحدی میکند، ولی کسی نمیتواند سورهای مانند آن بیاورد علاوه بر آن این که مردم نسبتبه واقعیات قطعی علمی جاهل باشند، موجب باطل شدن اعجاز علمی قرآن نمیشود، بلکه همین مطلب خود دلیل اعجاز قرآن است که آودهاند قرآن از قطعیات علوم اطلاع داشته و دانشمندان حتی در زمان حاضر، اطلاع کافی ندارند و هر چه علم پیشرفت میکند، مطالب علمی قرآن روشنتر میشود .
از مجموع دلیلهایی که برای رد تفسیر علمی آورده شده بود، به این نتیجه میرسیم که بیشتر آنها، برای رد قسم خاصی از تفسیر علمی (مانند استخراج همه علوم از قرآن یا تطبیق علوم بر قرآن) بود . مطلب دیگر آن که بسیاری از اشکالات، در مورد سوء استفاده از تفسیر علمی، برای اثبات افکار انحرافی یا تفسیر به رای بوده است که این اشکال به افراد است، نه به شیوه تفسیری خاص! که این اشکال کم و بیش به همه روشهای تفسیری وارد است; زیرا هر کس ممکن است از هر شیوه تفسیری سوء استفاده کند .
بسیاری از مفسران به خصوص متاخران به «تفصیل» در مورد تفسیر علمی معتقد هستند; زیرا تفسر علمی، شیوههای فرعی و اقسام مختلفی دارد که بعضی صحیح و معتبر و و برخی نامعتبرند . ما سعی میکنیم این دیدگاهها و دلیلهای آنها را تا حد امکان ادغام کنیم، تا یک دسته بندی و نظمی در آنها به وجود آوریم .
1 - تفصیل بین تطبیق (تحمیل) و غیر آن در تفسیر علمی
بعضی از بزرگان تفسیر علمی، شیوه تحمیل و تطبیق را رد میکنند، ولی تفسیر علمی بدون تحمیل یا تطبیق را میپذیرند .
تطبیق در این جا به معنی این است که مفسر، در ابتدا یک نظریه علمی را انتخاب کند و سپس آیات موافق آن را، از قرآن پیدا کرده و آیات مخالف آن را تاویل کند که این عمل در نهایت، به تفسیر به رای منجر خواهد شد، ولی اگر تفسیر علمی به معنای موافقت ظاهر قرآن، با مطالب علمی باشد، بلاشکال است; چه آن که تحمیل و تفسیر به رای، در آنها وجود ندارد . این دیدگاه را میتوان به علامه طباطبایی و آیة الله مصباح یزدی (11) و آیت الله سبحانی (12) نسبت داد .
2 - تفصیل بین علوم قطعی و غیر قطعی در تفسیر علمی در این دیدگاه، اگر ظاهر قرآن با علوم تجربی قطعی موافق باشد، میتوان در تفسیر قرآن از آن مطلب علمی استفاده کرد، ولی اگر علوم ظنی باشد، مانند نظریهها و تئوریهای علمی، نمیتوان از آنها در تفسیر قرآن استفاده کرد; زیرا این نظریهها در معرض تغییر و تبدیل هستند و انطباق قرآن با آنها، موجب میشود تا بعد از تغییر آن علوم، مردم در حجیت و صدق قرآن شک کنند .
از طرفداران این دیدگاه میتوان آیت الله مکارم شیرازی را نام برد . وی در تفسیر نمونه (13) ، از این شیوه پیروی کرده و در کتاب قرآن و آخرین پیامبر، آن را توصیه کرده (14) و نوشته است:
«در این جا نظرات مختلفی وجود دارد، بعضی چنان را افراط در پیش گرفتهاند که آیان قرآن را با کمترین تناسب، بر یک سلسله فرضیات علمی ونه حقایق مسلم و قطعی، تطبیق کردهاند و به گمان خود، از این راه خدمتی به شناسایی قرآن نمودهاند در حالی که این یک اشتباده بزرگ است . فرضیات علمی پیوسته در حال تغییر و تحول میباشد و قرآن یک واقعیت ثابت تطبیق یک واقعیت ثابت، بر یک سلسله امور متحول و متغیر نه منطقی است، نه خدمتبه علم و نه خدمتبه دین . مثلا اگر ما فرضیه لاپلاس را، در باره چگونگی پیدایش منظومه شمسی اساس قرار دهیدیم و آیات قرآن را، با مناسبتهای جزیی بر آن تطبیق کنیم، مسلما مرتکب کار خلافی شدهایم . چه این که هیچ دور نیست، فرضیه لاپلاس در پر تو اکتشافات علمی جدیدی (همچون صدها فرضیه دیگر) راه فنا و نیستی را طی کند; آن گاه تکلیف ما را آن آیات که وحی آسمانی است، خطا و اشتباه در راه ندارد، چه خواهد بود .
در برابر این دسته، دسته دیگری هستند که راه تفریط را پیمودهاند و معتقدند که ما به هیچ وجه، حق نداریم مسایل علمی را هر قدر مسلم باشد و آیات قرآن، هر قدر روشن و صریح باشد تطبیق نماییم، این تعصب و جمود نیز، کاملا بیدلیل به نظر میرسد . اگر راستی یک مساله علمی به روشنی اثبات شده و از محیط فرضیهها، قدم به جهان قوانین علمی گذارده و حتی گاهی جنبه حسی به خود گرفته مانند گردش زمین به دور خود یا گردش زمین، به دور آفتاب و مانند وجود گیاهان نر و ماده، تلقیح در عالم نباتات و امثال اینها و از سوی دیگر آیاتی از قرآن هم صراحت در این مسایل داشته باشد، چرا از تطبیق این مسایل، بر آیات قرآن، سر باز زنیم و از این توافق که نشانه عظمت این کتاب آسمانی است وحشت داشته باشیم . . .
از این بیان روشن شد که چه حدودی از تطبیق آیات قرآن، بر مسایل علوم طبیعی مجاز و منطقی و چه حدودی نادرست و غیر مجاز است (15) .
یکی دیگر از موافقان این دیدگاه، آیة الله لطفالله صافی گلپایگانی است (16) .
3 - تفصیل بین نسبت دادن قطعی و احتمالی در تفسیر علمی
از آن جا که علوم تجربی غیر قطعی است، چرا که استقراء ناقص است و نمیتواند یقینآور باشد و از طرف دیگر، وحی الهی که قرآن کریم، نمونه والای آن است قطعی و خدشهناپذیر و خطاناپذیر است . پس ما حق نداریم که مطالب علوم تجربی را، به طور حتمی و قطعی، به قرآن نسبت دهیم و بگوییم قرآن همین را میگوید، بلکه با توجه به موافقت علوم جدید، با ظاهر آیه، این طور میتوان گفت: که قرآن احتمالا این مطلب علمی را میگوید .
در این مورد حتی اگر کسی نسبت قطعی به قرآن بدهد، نوعی تحمیل حساب میشود که جایز نیست; چون به تطبیق و تفسیر به رای میانجامد . پس باید علوم را بر قرآن عرضه کنیم، نه قرآن را بر علوم .
از طرفداران این دیدگاه میتوان از آیت الله محمد هادی معرفت نام برد .
4 - تفصیل بین استفاده از علوم، در فهم قرآن و تحمیل کردن نظریههای علمی بر آن . سید قطب (1906 - 1966 م) این تفصیل را ذکر کرده و نوشته است:
«چون مطالب علمی در معرض تغییر است و مطلق نیست، پس نمیتوان آنها را به قرآن که حقایق مطلق و نهایی دارد، نسبت داد، اضافه یا تحمیل کرد ولی میتوان از مطالب کشف شده، در نظریهها و حقایق علمی که راجع به وجود، حیات و انسان است، برای فهم قرآن استفاده کرد و مدلولات قرآن را توسعه داد (17) .
5 - تفصیل بین تفسیر علمی افراطی و غیر افراطی
یکی از معاصران روش تفسیر علمی را به سه قسم استخدام علوم در فهم قرآن و تحمیل مطالب علمی بر قرآن و استخراج علوم از قرآن (جامعیت) تقسیم میکند . سپس در تقسیم دیگر تفسیر علمی را به دو بخش «زیاده روی و افراط در تفسیر علمی» و «میانه روی و اعتدال در تفسیر علمی» تقسیم میکند و برای هر کدام مثالهایی میزند (18) .
به نظر میرسد که مفسر آگاه، برای تفسیر علمی از هیچ کدام از تفصیلهای چهارگانه بی نیاز نیست . یعنی این تفصیلها مکمل یکدیگرند و بیتوجهی به هر کدام، انسان را به پرتگاه تفسیر به رای میرساند .
تفسیر علمی روش تفسیری است که خود دارای روشهای فرعی متفاوتی است که بعضی سر از تفسیر به رای و شماری منجر به تفسیر معتبر و صحیح میشود و همین مطلب موجب شده، تا برخی تفسیر علمی را رد کنند و آن را نوعی تفسیر به رای یا تاویل بنامند و گروهی آن را قبول کنند و بگویند تفسیر علمی، یکی از راههای اثبات قرآن است .
ما در این جا شیوههای فرعی تفسیر علمی را مطرح میکنیم، تا هر کدام جداگانه به معرض قضاوت گذارده شود و از خلط مباحث جلوگیری شود .
طرفداران قدیمی تفسیر علمی، مانند: ابنابی الفضل المرسی، غزالی و . . . کوشیدهاند تا همه علوم را از قرآن استخراج کنند; زیرا عقیده داشتند که همه چیز در قرآن وجود دارد و در این راستا، آیاتی که ظاهر آنها با یک قانون علمی سازگار بود، بیان میکردند و هر گاه ظاهر قرآن کفایت نمیکرد، دستبه تاویل، میزدند و ظاهر آیات را به نظریهها و علومی که در نظر داشتند، بر میگرداندند . از این جا بود که علم هندسه، حساب، پزشکی، هیات، جبر، مقابله و جدل را از قرآن استخراج میکردند . برای مثال: از آیه شریفه (اذا مذضت فهو یشفین) (19) آن جا که خداوند از قول حضرت ابراهیم8 نقل میکند که «وقتی من بیمار شدم اوست که شفا میدهد» علم پزشکی را استخراج کردند (20) علم جبر را از حروف مقطعه اوایل سورهها استفاده کردند (21) از آیه شریفه (اذا زلزلت الارض زلزالها) زمین لرزه سال 702 ق را پیش بینی کردند (22) .
روشن است که این نوع تفسیر علمی، منجر به تاویلات زیاد، در آیات قرآن بدون رعایت قواعد ادبی، ظواهر و معانی لغوی آنها میشود . از همین روست که بسیاری از مخالفان، تفسیر علمی را نوعی تاویل و مجازگویی دانستهاند (23) البته در این قسم از تفسیر علمی، حق با آنان است .
این شیوه از تفسیر علمی، در یک قرن اخیر رواج یافته و بسیاری از افراد، با مسلم پنداشتن قوانین و نظریههای علوم تجربی، سعی کردند تا آیاتی موافق آنها در قرآن بیابند و هر گاه آیهای موافق با آن نمییافتند، دستبه تاویل یا تفسیر به رای زده و آیات را بر خلاف معانی ظاهری حمل میکردند . برای مثال در آیه شریفه «هو الذی خلقکم من نفس واحدة و جعل منها زوجها» (24) ، اوستخدایی که همه شمار ا از یک تن آفرید و او نیز جفتش را مقرر داشت» ، کلمه نفس را، به معنای پروتون و زوج را الکترون معنی کردند و گفتند منظور قرآن، این است که همه شما را از پروتون و الکترون که اجزای مثبت و منفی اتم است آفریدیم و در این تفسیر، حتی رعایت معنی لغوی و اصطلاحی نفس را نکردند (25) .
این گونه تفسیر علمی در یک قرن اخیر در مصر و ایران رایجشد و موجب بدبینی بعضی دانشمندان مسلمان نسبتبه مطلق علمی گردید و یکسره تفسیر علمی را به عنوان تفسیر به رای و تحمیل نظریهها و عقاید بر قرآن طرد کردند . چنان که علامه طباطبایی تفسیر علمی را نوعی تطبیق اعلام کرد (26) .
البته در مورد این نوع تفسیر علمی، حق با مخالفان آن است; چرا که مفسر در هنگام تفسیر باید از هر گونه پیش داوری خالی باشد، تا بتواند تفسیر صحیح انجام دهد و اگر یک نظریه علمی را انتخاب و بر قرآن تحمیل کند، پا را در طریق تفسیر به رای گذاشته که در روایات وعده عذاب به آن داده شده است .
در این شیوه از تفسیر علمی، مفسر با دارا بودن شرایط لازم و با رعایت ضوابط تفسر معتبر، اقدام به تفسیر علمی قرآن میکند و سعی میکند با استفاده از مطالب قطعی علوم که از طریق دلیل عقلی پشتیبانی میشود و با ظاهر آیات قرآن - طبق معنی لغوی و اصطلاحی موافق استبه تفسیر علمی بپردازد و معانی مجهول قرآن را کشف و در اختیار انسانهای تشنه حقیقت قرار دهد . این شیوه تفسیر علمی، بهترین نوع و بلکه تنها نوع صحیح از تفسیر علمی است .
در این شیوه تفسیری، باید از هر گونه تاویل و تفسیر به رای، پرهیز کرد و تنها به طور احتمالی از مقصود قرآن سخن گفت; زیرا علوم تجربی به سبب استقراء ناقص و مبنای ابطال پذیری - که اساس آنهاست - نمیتوانند نظریههای قطعی بدهند . برای مثال از آیه شریفه «الشمس تجری لمستقرلها» (27) ، «خورشید در جریان است تا در محل خود استقرار یابد» مردم همین حرکتحسی و روزمره خورشید را میدانستند، در حالی که حرکتخورشید، از مشرق به مغرب کاذب است . زمین در حرکت است . از این رو ما خورشید را متحرک میبینیم . همان طور که شخص سوار بر قطار، خانههای کنار جاده را در حرکت میبیند . با پیشرفت علوی بشری و کشف حرکت زمین و خورشید، روشن شد که خورشید هم، خود دارای حرکت انتقالی است - نه حرکت کاذب، بلکه واقعی - و خورشید بلکه تمام منظومه شمسی و حتی کهکشان راه شیری، در حرکت است (28) . پس میگوییم اگر به طور قطعی اثبات شد که خورشید در حرکت است و ظاهر آیه قرآن هم میگوید که خورشید در جریان است، پس منظور قرآن حرکت واقعی - حرکت انتقالی و . . . خورشید است . علاوه بر آن، قرآن از «جریان» خورشید سخن میگوید نه حرکت آن، و در علوم جدید کیهانشناسی بیان شده که خورشید حالت گازی شکل دارد که در اثر انفجارات هستهای مرتب زیر و رو میشود (29) و در فضا جریان دارد و همچون گلولهای جامد نیست که فقط حرکت کند بلکه مثل آب در جریان است .
در ضمن از این نوع تفسیر علمی، اعجاز علمی قرآن نیز اثبات میشود .
برای مثال، قانون زوجیت تمام گیاهان، در قرن هفدهم میلادی کشف شد، اما قرآن حدود قرن قبل از آن، از زوج بودن تمام گیاهان بلکه همه موجودات سخن گفته است . (30)
در روشهای تفسیری دو گونه شرایط و معیار وجود دارد . یک قسم شرایط و معیارهای عام که باید در تمام روشهای تفسیری مراعات شود و قسم دوم شرایط و معیارهای خاصی که باید در هر روش تفسیر خاص، رعایتشود . در این جا هدف ما بیان شرایط و معیارهای قسم دوم است .
1 - تفسیر علمی با علوم تجربی قطعی صورت پذیرد .
لازم به یاد آوری است:
یک: اگر علوم تجربی یقینی و قطعی بود، میتوان قرآن را بر اساس آن تفسیر کرد .
دو: اگر مطالب علوم تجربی به صورت نظریههای پذیرفته شده در علم باشد، میتوان به صورت احتمالی بیان کرد که شاید این آیه اشاره به این مطلب علمی باشد اما نمیتوان به طور قطعی مطلبی را به قرآن نسبت داد; چرا که این علوم قطعی نیست .
سه: اگر مطالب علوم تجربی به صورت فریضههای احتمالی در علم باشد و هنوز مورد پذیرش عام جامعه علمی قرار نگرفته و قطعی نیز شده است . نمیتوان قرآن با را آنها تفسیر کرد، چرا که این فرضیهها در معرض تغییر است و همان اشکالاتی را که مخالفان تفسیر علمی میکردند، در پی دارد .
2 - دلالت ظاهر آیه قرآن بر مطالب علوم تجربی مورد نظر روش باشد و تحمیلی بر آیه صورت نگیرد . یعنی در تفسیر علمی باید تناسب ظاهر آیه با مسائل علمی مورد نظر رعایتشود، به طوری که معانی الفاظ و جملات آیه با علمی همخوان باشد و نیاز به تحمیل نظر بر آیه نباشد .
3 - استفاده از گونه صحیح تفسیر علمی، یعنی استخدام علوم در فهم علوم و تبین و تفسیر قرآن و پرهیز از گونههای ناصحیح همچون استخراج علوم از قرآن و تطبیق و تحمیل نظریههای علمی بر قرآن .
1) سوره نحل (16) آیه 89 .
2) سوره انعام (6) آیه 38 .
3) ر . ک: شاطبی، الموافقات، ج 2ص 69 - 76; ذهبی، التفسیر والمفسرون، ج 2، ص 485 .
4) همان، ص 489 .
5) ر . ک: مسیح مهاجری نظریه تکامل از دیدگاه قرآن; استاد مشکینی تکامل در قرآن، یدالله سحابی خلقت انسان در بیان قرآن .
6) ر . ک: التفسیر والمفسرون، دارالکتاب الحدیثه ج 2، ص 491 - 494 .
7) همان .
8) همان .
9) برای اطلاع از معانی تاویل و موارد جواز و عدم جواز آن ر . ک: آیة الله معرفت التفسیر و المفسرون، محمد عل رضایی، در آمدی بر تفسیر علمی، مبحث تاویل .
10) سوره رعد) (آیه 2 .
12) آیت الله سبحانی، تفسیر صحیح آیات مشکله قرآن، تنظیم سید هادی خسرو شاهی، ص 315 .
13) تفسیر نمونه، ج 1، ص 131 و ج 11، ص 410 و ج 12، ص 275و . . .
14) قرآن و آخرین پیامبر، تهران انتشارات دارالکتب الاسلامیه، ص 147 به بعد .
15) قرآن و آخرین پیامبر، 147 به بعد .
16) به سوی آفریدگار، ص 85 .
17) تفسیر فی ظلال القرآن بیروت، احیاء التراث العربی، ج 1، ص 260 به بعد .
18) رفیعی تفسیر علمی قرآن، ج 1، ص 145، 146 .
19) سوره شعراء) (آیه 80 .
20) ابو حامد غزالی، جواهر القرآن، بیرت المرکز العربی الکتاب، ص 27، فصل خامس .
21) التفسیرو المفسرون، ج 2، ص 481، از ابنابی الفضل موسی نقل میکند .
22) البرهان فی علوم القرآن، بیروت دار المعرف، ج 2، ص 181 - 182 .
23) ر . ک: التفسیر والمفسرون، ج 2، ص 485 - 494 .
24) سوره اعراف،) (آیه 189 .
25) عبدالرزاق، القرآن و العلم الحدیث، ص 156 .
26) ر . ک: مقدمه تفسیر المیزان، ج 1، ص 6 .
27) سوره یس (36)، آیه 38 .
28) دکتراریک اوبلاکر، فیزیک نوین، ترجمه بهروز بیضایی، نشر قدیانی، 1370 ش، ص 45 - 48 .
29) همان .
30) سوره یس، (36) آیه 36 .
31) مضمون این معیار را آیت الله مکارم شیرازی در کتاب قرآن و آخرین پیامبر، ص 147 آوردهاند و در کلمات بسیاری از معتقدان به تفسیر وجود داشت .
32) همان، عبدالرحمن العک، اصول التفسیر و قواعده، ص 224 ; عمید زنجانی، مبانی و روش تفسیر قرآن ص 256 .